هر چند مستحقّ آنم که بگویند: "برون در چه کردی که درون خانه آیی1؟"، ولی شأن خوبان اجّلِ از آن است که این گونه گویند و به حَرَم رَهَم ندهند2. لذا نظر به معرفی مجدّد خویش داشتم که تأیید دوستان مرا بر انجامش مصمّم ساخت. به محضر شیخ شوخ طبع شیراز (رحمة الله علیه) شرفیاب شده و از خرمن فیضش خوشه ای برگزیدم که بی مناسبت به حال نیز نیست:
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندربند زلفش از پریشانی منال مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار کار ملک است آن که تدبیر و تامل بایدش
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش
با چنین زلف و رخش بادا نظربازی حرام هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش
نازها زان نرگس مستانهاش باید کشید این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش
ساقیا در گردش ساغر تعلّل تا به چند دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود عاشق مسکین چرا چندین تجمّل بایدش
پی نوشت: - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
1) به طواف کعبه رفـتـم به حرم رَهَـم ندادند که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی
2) در پی گوشزد جانانه ی محمدعلی از خواب غفلت برخواستم و از خام گفته ی پیشین خویش(1)مُستَغفِراً مُنیب.