زیبا گل |
از باغ میبرند چراغانیات کنند [ چهارشنبه 88/1/19 ] [ 4:19 عصر ] [ باغبون ]
[ نظر ]
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را میجویمت چنانکه لب تشنه آب را *خواب؟مـحـو توام چنانکه ستاره به چـشم صـبـح یـا شبـنم سپـیـده دمـان آفـتــاب را بیتـابـم آنچـنـان کـه درخـتــان بـرای بـاد یـا کودکان خفته به گهواره، تـاب*را بـایـسـتـهای چـنــانکـه تـپـیـدن بـرای دل یـا آنچنان کـه بـال پریدن عـقـاب را حـتــّی اگــر نـبــاشـی مـیآفــریــنــمــت چونان کـه التهـاب بیـابـان سـراب را ای خواهشی که خواستنیتر ز پاسخی با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را مرحوم قیصر امین پور (برای شادی روحش صلوات) [ پنج شنبه 87/11/10 ] [ 10:7 عصر ] [ باغبون ]
[ نظر ]
[ یکشنبه 87/10/15 ] [ 11:10 صبح ] [ باغبون ]
[ نظر ]
مَـی (به فتح میم)، عبارتی است که در اشعار بلند حافظ زیاد دیده می شود. البته تعابیر دیگری چون باده ، شراب، دختر رَز (کنایه از شراب) نیز ناظر به همین معناست. تلاش نگارنده بر آن است تا مفهوم مَی را از لسان غیب او جویا شود. دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب / ای عزیز من، نه عیب ، آن به که پنهانی بـُوَد! شاید در ادامه ی جواب آن عزیز باشد که حافظ برآشفته و می گوید: برو معالجه ی خود کن ای نصیحت گو / شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد ؟ یا در جایی دیگر چنین می سراید: من و انکار شراب این چه حکایت باشد / غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد. یـــــا: شراب بی غِش و ساقیِ خوش دو دام رهند / که زیرکان جهان از کمندشان نـَـرَهَـند. و یـا : در مذهب ما باده حلالست ولیکن / بی روی تو ای سرو گل اندام حرامست. باید دید این چه دامی است که زیرکان جهان به حکم عقل و کفایت در آن گرفتارند و نوشیدنش - در مذهب او - بی حضور آن سرو گل اندام حرام!؟ اگر از حضرتش پرسیده شود،که چرا در پی جام است؟ شاید جوابش اینچنین باشد: بشارت بـَر به کوی می فروشان / که حافظ توبه از زُهدِ ریا کرد. به حق از کسی که "در منزل جانان"،دغدغه ی روز رستاخیز دارد و هر لحظه در گوشش"جَرَس فریاد می دارد که بربندید محملها"،نباید انتظاری جز زهدِ راستین داشت. "گر مسلمانی ازین است که حافظ دارد / آه اگر از پی امروز بـُوَد فردایی" البته او تنها به جامی از این مَی قانع نیست و در پی رودی از شراب است تا کشتی خود را در آن به سرمنزل مقصود رساند: بیا و کشتی ما در شَط شراب انداز / خروش و وَلوَله در جان شیخ و شاب انداز سئوال دیگر اینکه آن مستی چه اندازه دوام می یابد؟ به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش / چنین که حافظ ما مست باده ی ازلست دیگر شیخ شورانگیز شیرازی-سعدی علیه الرحمة-نیز در این زمینه گفته ای زیبا و شنیدنی دارد: {چنان مستم که پنداری نماند امید هشیاری / به هُش بازآمدی مجنون اگر مست شرابستی} در واقع اگر او مستِ شرابِ کوته اثر ظاهری می بود ، مستی اش دوام ِدائمی نداشت، حال آنکه او خود را مست از باده ی الست می داند و دوامش را ابدی. خرّم، دل آنکه همچو حافظ / جامی زمی الست گیرد. مولانا نیز در دیوان شمس، خود را چنین مستی می خواند: من باده ی نیستی چنان خوردستم / کز روز ازل تا به ابد سرمستم. باید دید این می ِصافی و گنجِ وافی را حافظ ،چگونه به دست آورده است؟ بیار می که چو حافظ ،هزارم استظهار / به گریه ی سحری و نیاز نیم شبیست. و : هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ / از یمن دعای شب و ورد سحری بود. و در پایان چنین می توان گفت که: حدیث عشق زحافظ شنو نه از واعظ / اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد! [ دوشنبه 87/10/2 ] [ 12:14 صبح ] [ باغبون ]
[ نظر ]
وزیر مستعفی جنگاسرائیل در زمان نبرد سی و سه روزه : بلایی سر نصرالله خواهم آورد که هیچ گاه نام مرا از یاد نبرد.
[ شنبه 87/5/26 ] [ 3:47 صبح ] [ باغبون ]
[ نظر ]
سلام [ دوشنبه 87/4/10 ] [ 6:48 عصر ] [ باغبون ]
[ نظر ]
پی نوشت: - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ دوشنبه 86/6/5 ] [ 10:0 صبح ] [ باغبون ]
[ نظر ]
یک روز دو فرشته ای که اعمال روزانه رو ثبت میکنند، حرفشون شد. فرشته گناه نویس گفت: آقا، من یکی کم آوردم دیگه ... همین حالا میرم انتقالی بگیرم، برم یه جای دیگه... فرشته ثواب نویس گفت : چرا رفیق؟ گناه نویس گفت : این رفقای بالائی، یه خبرهائی به آدم می رسونند دیگه... ثواب نویس : خب؟ گناه نویس : اینهمه من می نویسم، خصوصاً این روزها هم که کارم خیلی زیادتر شده... بعدش رفیقم که تو چند تا آسمون بالاتر کار میکنه، چند وقت یه بار میاد میگه ول معطلی! هی بنویس، اینا همه اش پاک میشه... ثواب نویس : چطور؟ گناه نویس : هیچی یه ماه رمضونی، اعتکافی، تاسوعا عاشورائی، دهه فاطمیه ای، شب جمعه ای... میشه، هر چی نوشتم فرستادم بالا، اونجا پاک می کنند. تازه، تو همون وقت که طرف فکر ثواب میکنه، براش می نویسی، اما من با فکر گناه که هیچ، بعد از انجام گناه هم ساعتها باید صبر کنم. ثواب نویس : صبر کنی برای چی؟ گناه نویس : از بالا دستور آمده که صبر کنیم اگه از کار بدش پشیمون شد و توبه کرد، بی خیال بشیم. ثواب نویس : اول که اونش دیگه به ما مربوط نیست که کی چقدر از گناهاش پاک میشه، دوم اینکه خب منم وضعیتم با تو خیلی توفیری نداره ... گناه نویس : چطور؟ ثواب نویس : چون که با دروغ و غیبت و تهمت و بعضی از گناهان دیگه کارهای ثوابشون هم خط میخوره... گناه نویس : عجب! پس تو هم مثل من سر کاری رفیق! ثواب نویس : ببین عزیز، آفرینش بر مبنای رحمت پایه گذاری شده. آخرش من از تو جلو هستم... گناه نویس : بله، البته، امّا بعضی ازینائی که من می نویسم، نمی تونند مشمول رحمت بشوند... اینقدر ظلمانی شده اند که جای نوری باقی نمونده... ثواب نویس : خب منم بعضی وقتها یه ثوابهائی رو می نویسم که هیچ گناهی نمی تونه خطشون بزنه : مثل محبت علی (ع). گناه نویس : تو هم هرچی من میگم، یه چیزی میگیا. باشه تسلیم آقا. اصلاً میای چند وقت جامونو عوض کنیم؟ ثواب نویس : باشه، به شرطی که یه قول به هم بدیم. گناه نویس : چه قولی؟ ثواب نویس : گوشتو بیار جلو بگم...این دیگه محرمانه است... .... .... ملائک از عالم عقول هستند، معرفتشان کامل است و اشتباه و احساسات هم در کارشان نیست، اما باب تخیل ما که بسته نیست. هست؟ ماخذ: مدیر.پارسی بلاگ.کام [ یکشنبه 86/5/14 ] [ 7:13 صبح ] [ باغبون ]
[ نظر ]
مردی مقابل گل فروشی ایستاده بود و می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود وقتی از گل فروشی خارج شد، دختری را دید که روی جدول خیابان نشسته بود هق هق گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید: «دختر خوب، چرا گشریه می کنی؟» دختر در حالی که گریه می کرد، گفت: «می خواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم ولی فقط 75 سنت دارم در حالی کهگل رز 2 دلار قیمت دارد. مرد لبخندی زد و گفت: «با من بیا، من برای تو یک شاخه گل رز قشنگ می خرم.»وقتی از گل فروشی خارج می شدند، مرد به دختر گفت: «مادرت کجاست؟ می خواهی تو را برسانم؟» دختر دست مرد را گرفت و گفت :«آنجا» و به قبرستان آن طرف خیابان اشاره کرد. مرد او را به قبرستان برد و دختر روی یک قبر تازه نشست و گل را آنجا گذاشت.مرد دلش گرفت، طاقت نیاورد، به گل فروشی برگشت ، دسته گل را گرفت و 200 مایل رانندگی کرد تا خودش دسته گل را به مادرش بدهد. [ جمعه 86/5/5 ] [ 11:45 صبح ] [ باغبون ]
[ نظر ]
هر مسلمان در شروعش از قدیم گفت: بسم الله الرحمن الرحیم [ یکشنبه 86/4/17 ] [ 11:57 صبح ] [ باغبون ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |